بزرگی با حال بدی در بستر بیماری، خود را در آستانه مرگ دید. بنابراین از فرزندان و مریدان خود خواست که از کوچک و بزرگ در شهر برای او حلالیت بگیرند و کسی را از قلم نیاندازند تا با خاطری آسودهتر رهسپار سرای باقی شود. فرزندان و مریدان شیخ در شهر گشتند و از هر […]
ایستادهام توی صف ساندویچی که ناهار امروزم را سرپایی و در اسرع وقت بخورم و برگردم شرکت. از مواقعی که خوردن، فقط برای سیر شدن است و قرار نیست از آن چیزی که میجوی و میبلعی لذت ببری، بیزارم. به اعتقاد من حتی وقتی درب باک ماشین را باز میکنی تا معدهاش را از بنزین […]
خاطره ای از علی سعیدی، پیرمردی یزدی که در صورت زنده بودن باید ۸۸ ساله باشد. او نقل می کند: با مدرک ابتدائی سال ۱۳۱۵ استخدام وزارت نفت شدم و سال ۱۳۵۰ که بازنشسته شدم لیسانس فنی داشتم. اوایل استخدام نوبت من شد تا کف کارگاه را نظافت کنم، اما نکردم. هر چه نصیحتم کردند، […]
امتحان گزینش مدیریت بود. از داوطلبان خواسته میشد تا بر روی تخت سیاه کلاس محل آزمون، در حالی که تخته پر بود از یادداشتهای دانشآموزان، کلمه مدیریت را بنویسند. نفر اول با کمی دقت توانست جایی خالی پیدا کند و کلمه مدیریت را نوشت. دومی دقت بیشتری به خرج داد تا محلی را بیابد و […]
یک روز مریضی با حالتی درمانده نزد طبیب رفت و به او گفت که بیماری عجیبی به جانش افتاده و هر جای بدنش را که فشار میدهد دردی عظیم و جانکاه او را فرا میگیرد و این درد آنقدر زیاد است که به گریه میافتد. نمیداند دچار چه نفرینی شده است که همه قسمتهای سالم بدنش ناگهان […]
روزی مردی از کنار جنگلی میگذشت مرد دیگری را دید که با ارّهای کند به سختی مشغول بریدن شاخههای درختان است. پرسید ای مرد: “چرا ارّه ات را تیز نمیکنی تا سریعتر شاخهها را ببری؟”. مرد گفت: “وقت ندارم باید هیزمها را تحویل بدهم کارم خیلی زیاد است و حتی گاه، شبها هم کار میکنم تا سفارشها […]
روزی حاکم شهری دستور داد تا باغبان قصر را در میدان شهر گردن بزنند. وزیر حاکم که مردی خردمند بود پیش حاکم رفت تا علت را جویا شود و جان باغبان بیچاره را نجات دهد. وزیر پس از انجام تشریفات معمول پرسید: «حاکم به سلامت باد، چه گناهی از این نگون بخت سر زده که […]
یک روز فروشندهای جوان که البته خود را بازاریاب نیز میدانست برای فروش جاروبرقی خود به درب خانهای مراجعه کرد. به محض این که خانم خانه درب را گشود، فروشنده کیسهای کود را وسط خانهی وی ریخت و با اطمینان گفت: “جاروبرقی پیشنهادی من میتواند تمام این کودها را در یک دقیقه جمعآوری کند.” خانم […]
یک شرکت بزرگ قصد استخدام یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی برگزار کرد که تنها یک پرسش داشت. پرسش این بود: شما در یک شب طوفانی سرد در حال رانندگی از خیابانی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس در حال عبور کردن هستید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند؛ * یک پیرزن که در […]
در راستاي معرفي دورههاي آموزشي كلينيك فروش همايشهايي توسط اين موسسه برگزار ميگردد كه هنرجويان و صاحبان مشاغل ضمن آشنايي با محتواي دورهي آموزشي، ميتوانند در انتخاب بهترين زمان براي حضور در دورهها تصميمگيري مناسبتري داشته باشند.
برای ثبت نام اولیه، در دورههای آموزشی فرم مقابل را پر کنید :